
روایت است از انس بن مالک که روزی پیامبر اکرم (ص) در مسجد
نشسته بودند، مردی از اعراب وارد مسجد شد و بر آن حضرت سلام کرد.
حضرت جوابش دادند و فرمودند از کجا می آیی؟
عرض کرد از راه دور می آیم و چند سوال از شما دارم،جواب آن
را می خواهم.
حضرت فرمودند:بپرس تا جواب بشنوی.
1-عرض کرد می خواهم داناترین مردم باشم حضرت فرمودند از خدا
بترس.
2-عرض کرد می خواهم از خاصان درگاه خدا باشم فرمودند شب و
روز قرآن بخوان.
3-عرض کرد می خواهم همیشه دل من روشن باشد فرمودند مرگ را
فراموش مکن.
4-عرض کرد می خواهم همیشه در رحمت حق باشم فرمودند با خلق
خدا نیکی کن.
5-عرض کرد می خواهم از دشمن به من آفتی نرسد فرمودند به خدا
توکل کن.
6-عرض کرد می خواهم در چشم مردم خوار نباشم فرمودند پرهیزگار
باش.
7-عرض کرد می خواهم عمر من طولانی باشد فرمودند صله ی رحم
کن.
8-عرض کرد می خواهم روزی من وسیع گردد فرمودند همیشه با وضو
باش.
9-عرض کرد می خواهم در آتش دوزخ نسوزم فرمودند چشم و زبان
خود را ببند.
10-عرض کرد می خواهم بدانم گناهانم به وسیله چه چیز ریخته
می شود فرمودند با تضرع و توبه تو در حال بیچارگی.
11-عرض کرد می خواهم سنگین ترین مردم باشم فرمودند از کسی
چیزی مخواه.
12-عرض کرد می خواهم پرده ی عصمتم دریده نشود فرمودند پرده
ی کسی را ندر.
13-عرض کرد می خواهم گورم تنگ نباشد فرمودند مداومت کن به
قرائت سوره ی تبارک.
14-عرض کرد می خواهم مال من بسیار شود فرمودند مداومت کن
به قرائت سوره ی هر شب واقعه.
15-عرض کرد می خواهم فردای قیامت ایمن باشم فرمودند میان
شام و خفتن به ذکر خدا مشغول باش.
16-عرض کرد می خواهم خدای تعالی را در نماز حاضر یابم فرمودند
در وقت گرفتن وضو بسیار دقت کن.
17-عرض کرد می خواهم از خاصان باشم فرمودند در کارها راستی
و درستی پیشه کن.
18-عرض کرد می خواهم در نامه ی عمل من گناه نباشد و همیشه
خیر و خوبی باشد فرمودند به پدر و مادر نیکی کن.
19-عرض کرد می خواهم برای من عذاب قبر نباشد فرمودند جامه
ی خود را پاک نگه دار.