آیا واقعا به تعداد افراد روی زمین راه برای رسیدن به خدا وجود دارد ؟ (قسمت اول)

آیا راههای رسیدن به خدا بعدد افراد است؟
وَ أَنِ اعْبُدُونىِ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیم
ومراپرستش کنید،که این راه مستقیم (سعادت ابدى) است؟! آیه ی61 یس
***************************************
آیا واقعا برای هر انسانی راهی برای خداست؟(مراجعه شود به ادامه مطلب)
1- عبارت «الطرق إلى الله بعدد أنفاس الخلائق» در بین دانشمندان و فرهیختگان و حتی غیر آنان شهرت چشمگیری یافته است. برخی آن را روایت دانستهاند و به پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله نسبت داده و به پیشوند قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله مزین نمودهاند، و برخی هم صرفا یک اعتقاد صحیح شمرده و پیرامون آن،سخن گفتهاند.بعضی دیگر هم درباره روایت بودنش سخنی نگفتهاند ولی مورد استناد قرار دادهاند.شهرت این گفتار به حدّی است که کمتر کسی در باره صحّت و سقم آن، و یا انتسابش به پیشوایان معصوم علیهم السّلام، سخن به میان آورده است.اکثر دانشمندانی که میخواهنداز رابطه بین انسان وخداسخن بگویند،به این جمله استناد میکنند. و اکثر آنان که میخواهند از معرفت الهی حرفی بزنند،به این سخن تمسّک میجویند.عارفان و صوفیان و فیلسوفان،این سخن راهمواره بر زبان داشته ونقل محافل خود میدانند.این باور،باترفندهایی مدبرانه،حصار اختصاصی خود،که زمانی دانشمندان و عرفاواهل نظر بودند راشکسته،وبه غیرایشان نیز سرایت کرده است. به گونهای که عامّه مردم بیآنکه به عمق آن توجّه داشته و یا به مغز و لوازم این کلام آگاهی یابند، آن را زمزمه میکنند.
2- آن چه در این مقام، نیازمند بررسی است، این است که منشأ این باور، و یا بهتر بگوییم، محلّ صدور این روایتگونه، کجاست؟ معنای آن چیست، و به چه هدفی وضع شده و اینچنین، اشتهار یافته است؟ و تا چه حدّی به حقیقت نزدیک است؟
به مقداری که ضرورت اقتضا میکرد و در پردهبرداری از این ابهام لازم بود، در منابع جستجو نمودیم ولی در فرمایشات پیشوایان معصوم علیهم السّلام، هیچ اثری از این سخن نیافتیم.آنچه یافتیم،سخنانی بود منقول از عرفا و علمای صوفیّه، که اعتقادشان بر فنای فیالله، و رفع دوئیّت بین عابد و معبود، پس از سلوک و سیر الیالله تحت نظر قطب است.
3- لذا به این نتیجه دست یافتیم که: منشأ پیدایش، و شیوع و اشتهار این سخن، فرقه صوفیّه میباشند. پس از آنان، بزرگانی نیز غافلگیر شده، و همین جمله را مستند خویش قرار داده و در باره آن فراوان سخن گفتهاند!
این گفتار، در بین عرفا و صوفیّه، به سه بیان مطرح شده است:
الف: ابوالحسن، علیبن محمّد مزیّن، [سقیفهگرا] متوفّای 328 هجری قمری میگوید: «الطّرق الی الله بعدد النّجوم ـ راههای رسیدن به خدا، به تعداد ستارگان است.»1
ب: ابوبکر طمستانی فارسی، [سقیفهگرا] متوفّای 340 هجری قمری میگوید: «السّبیل الی الله کثیر ـ راههای رسیدن به خدا، زیاد است.» 2
ج: احمدبن عمر، ابوالجنّاب نجم الدّین کبری، [سقیفهگرا] متوفّای 618 و شیخ زروق مغربی، در کتاب مشترک خویش یعنی رسالهالطّرق میگویند: «الطّرق الیالله بعدد انفاس الخلایق ـ راههای رسیدن به خدا، به تعداد نفَسهای مردم است .» 3
د: ابوطالب مکّی [سقیفهگرا] متوفای.... در قوت القلوب ج1، ص155 میگوید: «قال عالم آخر: الطّرق الی الله عزّ و جلّ بعدد المؤمنین. و قال بعض العارفین: الطّرق الی الله بعدد الخلیقه.»
پس از این چند نفر که از صوفیان سقیفهگرا و از بنیانگذاران این سخن بودهاند، افراد زیر نیز به آن استناد کرده و یا در راستای آن، سخنی گفتهاند:
علامه مجلسی4، متوفّای 1111
ملا هادی سبزواری5، متوفّای .1300
شهید ثانی6، متوفّای 966
فیض کاشانی7، متوفّای 1390
و نیز: محمّد جواد مغنیه8، شیخ جعفر سبحانی9،سیّد مصطفی خمینی10و... . که البتّه برخی از این افراد،باتغییراتی آن را نقل کردهاند.
بعضی از علما نیز روایت بودن آن را مردود دانستهاند. مرحوم نجفی مرعشی در تعلیقه خود بر احقاق الحق مینویسد: «صوفیّه، مردم عوام و سطح پایین را با حدیث جعلی و دروغین خود، یعنی: الطّرق الی الله بعدد انفاس الخلائق اغفال کردند» و این فرمایش مرحوم مرعشی، حاکی از آن است که آن بزرگوار، فساد و افساد و پیامدهای این گفته بیدلیل را، بهخوبی دریافته است.
پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله درخطبة غدیر فرمود: «من همان صراط مستقیمی هستم که خداوند شما را به تبعیّت از آن، امر فرموده. سپس بعد از من علی [صراط مستقیم خدا] است.سپس فرزندان من که از صلب اویند پیشوایانی هستند که بهسوی حق هدایت کرده و به حق حکم میکنند.
4- گویندگان این سخن، ممکن است از جمله مذکور سه معنا را در نظر داشته باشند:
1- راه های رسیدن به خدای عزّ و جلّ به تعداد نفس های خلایق است.
2- راه های کسب و جلب رضایت خداوند، به تعداد نفس های خلایق است.
3- راه های شناخت خداوند، به تعداد نفَس های خلایق است.
ولی وقتی نیک نظر کنیم، برای مورد اوّل، هیچ وجه صحیحی را نمیتوانیم تصوّر کنیم. زیرا این سؤال مطرح است، که رسیدن در اینجا به چه معناست؟ آیا رسیدن فیزیکی یک جسم،به جسمی دیگر، و یا حلول یک جسم در جسم دیگر است؟! یا منظور از رسیدن به خدا، ارتباط فیزیکی با خداست، مانند ارتباط پیامبران با خدا؟ و یا منظور از رسیدن به خدا، رستن از عالم ماده و ناسوت، و خود را در عالم لاهوت یافتن و از هرگونه تعلّقات مادّی فارغ شدن، و هیچ چیز جز خدا ندیدن است؟
بدیهی است که رسیدن فیزیکی به خداوند، خواه به نحو حلول یا غیر آن، معقول نیست. چون جسمیّت و مکانیّت، از ذات ذوالجلال، بهدور است. بنا بر این، احتمال وصول جسمی به جسم دیگر، در اینجا بدون وجه و باطل است.
ارتباط فیزیکی [بدون رسیدن فیزیکی] نیز میان خلق و خدا، تنها با اراده خداوند و از سوی او صورت میگیرد نه از سوی خلق او. لذا اگر پیامبری با خدا سخن میگوید، و یا وحی دریافت میکند، ارتباط از سوی خدا به پیامبر است نه از سوی پیامبر با خدا، که بگوییم این ارتباط، از طرق مختلفی ایجاد میشود. خداست که انسانی را از میان انسانها برمیگزیند و با او سخن میگوید و بر او وحی میفرستد. و اگر هم از سوی خلق خدا، برای چنین ارتباطی، تلاش شود، نمیتوان با هر فرمول و هر راهی این ارتباط را ایجاد کرد. و راههای تلاش برای این ارتباط، نه تنها به تعداد نفَسهای خلایق نیست، بلکه فرمول خاصی دارد که تخطّی از آن، گمراه شدن و به هلاکت افتادن است. و در صفحات آتی به این فرمول اشاره خواهیم کرد
و اگر منظور از رسیدن به خدا، خدایی شدن و از ناسوت جدا شدن و به لاهوت متّصل گشتن و از عالم مادّه گسستن و همه جهان مادّه را نادیده گرفتن است، این نیز، راهش به تعداد نفس های خلایق نیست. و از هر راهی نمیتوان، از تعلّقات دست کشیده و به لاهوت واصل شد
بنا بر این، در نگاه اوّلیّه، رسیدن به خدا، با هیچیک از مفاهیم فوق، معقول و یا صحیح به نظر نمیرسد
اگرچه بر حسب اظهارات صوفیان، تنها منظوری که میتوان از مفهوم رسیدن به خدا دریافت کرد، همان چیزی است که صوفیّه را به کفر کشانده است. و آن، مسأله فناء فیالله و محو شدن در ذات خداست به گونهای که دوئیّت بین خالق و مخلوق برداشته شده و خالق و مخلوق یکی میشوند! که فساد این عقیده، در جای خود اثبات شده است. بنا بر این، برای مورد اوّل،اگرچه وجوهی متصوّر است، ولی هیچیک از این وجوه، معقول و صحیح نیست.
امّا در باره مورد دوّم و سوم، یعنی اینکه، منظور از الطّرق الیالله راههای کسب و جلب رضای خدا و یا راههای معرفت و شناخت خدا منظور باشد، در بارهاش سخن خواهیم گفت. و خواهیم دید که آیا راههای شناخت خدا و یا راههای جلب رضای خدای متعال، به تعداد نفَسهای خلایق است و یا انحصاری، و دارای یک فرمول خاص است.
آیا واقعا به تعداد افراد روی زمین راه برای رسیدن به خدا وجود دارد ؟ (قسمت دوم)
- ۹۱/۱۱/۱۷