ضرورت امام شناسی از دیدگاه امام هشتم علیه السلام
پنجشنبه, ۶ مهر ۱۳۹۱، ۱۰:۵۹ ب.ظ

برای مشاهده مقاله به ادامه مطلب مراجعه کنید
حضرت ابوالحسن على بن موسى الرضاعلیه السلام در سال 148 ه . ق، در روز یازدهم ذىقعده در مدینه دیده به جهان گشود .پدر بزرگوارش حضرت امام موسى بن جعفرعلیه السلام و مادر مکرمهاش به نامهاى نجمه خاتون، امالبنین، سکینه نوبیه و تکتم نامیده مىشود که بعد از تولد فرزندش، از طرف امام کاظمعلیه السلام «طاهره» نام گرفت
آن حضرت در دوران امامت 20 ساله خویش (183 - 203) با سه تن از حکمرانان مستبد عباسى، یعنى هارون الرشید (ده سال)، محمد امین (پنجسال) و مامون (پنجسال آخر عمر) معاصر بود . امام رضاعلیه السلام در آخر ماه صفر 203 ه . ق در سن 55 سالگى بوسیله مامون، مسموم و در سناباد نوقان که امروزه یکى از محلات مشهد مقدس بحساب مىآید، به شهادت رسید و در محل مرقد فعلى به خاک سپرده شد .
به بهانه شهادت آن امام همام، برآنیم که امامت و ولایت را از منظر و دیدگاه آن حضرت به تماشا بنشینیم . آنچه در پیش رو دارید گامى است در این راه .
ضرورت امامشناسى
از بزرگترین، خطرناکترین و شکنندهترین انحرافاتى که در جامعه اسلامى رخ داد، انحراف از مسیر امامتبود . اگر جامعه بعد از پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله جایگاه امامت را شناخته بودند، امامت و خلافت را در حد نمایندگى قبیلهاى و قومى و حداکثر رهبرى سیاسى، تنزل نمىدادند و اجازه نمىدادند که کسانى بر آن جایگاه تکیه بزنند که هیچ گونه شایستگى و لیاقت در وجود آنها نبود .
قرآن کریم امامت را بالاتر از نبوت مىداند; و چنین بیان مىکند که ابراهیمعلیه السلام بعد از نبوت و خلت (خلیل اللهى) به مقام امامت ترفیع درجه یافته است . «انى جاعلک للناس اماما» «من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم .» و امامت و معرفى امام را باعث کمال دین و تمام کننده نعمت دانسته و بعد از آنکه پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله علىعلیه السلام را به خلافت و امامت منصوب مىکند مىفرماید: «الیوم اکملت لکم دینکم» «امروز دینتان را برایتان کامل کردم .» و اعلام مىکند که عدم معرفى امام و امامتبه منزله عدم انجام رسالت 23 ساله است .همچنین پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله فرمود: «من مات ولم یعرف امام زمانه مات میتة الجاهلیة; هر کس بمیرد و امام زمان خویش را نشناسد، به مرگ جاهلى از دنیا رفته است .» این حدیثبه خوبى مىرساند که اگر کسى امام زمان خود را نشناسد، در واقع دینى براى او ثابت نیست . فخر رازى، یکى از بزرگترین علماى اهل نتحدیث مذکور را به این صورت نقل نموده است که پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: «من مات ولم یعرف امام زمانه فلیمت ان شاء یهودیا وان شاء نصرانیااگر کسى بمیرد و امام زمان خویش را نشناسد پس باید به خواستخودش یا یهودى و یا نصرانى بمیرد [. ولى مسلمان از دنیا نخواهد رفت]»
جابربن عبدالله انصارى مىگوید: از پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله پرسیدم امامان بعد از شما چند نفرند؟ حضرت فرمود: «یا جابر سالتنى رحمک الله عن الاسلام باجمعه، عدتهم عدة الشهورجابر! خدایت رحمت کند، از تمام اسلام از من سؤال نمودى . تعداد آنان به تعداد ماهها است .» در این حدیثسؤال از امام مساوى با سؤال از تمام اسلام دانسته شده است
در روایت صحیحه از امام باقرعلیه السلام رسیده است که حضرت فرمود: «کل من دان الله عزوجل بعبادة یجهد فیها نفسه ولا امام من الله، فسعیه غیر مقبول، وهو ضال متحیر والله شانىء لاعماله هر کس به خداوند عزتمند تقرب جوید با عبادتى که [تمام] تلاش خود را در انجام آن به کار برده، ولى امامى نصب شده از جانب خداوند براى او نباشد، تلاشش پذیرفته نمىشود، و گمراه و سرگردان خواهد بود، و خداوند نیز اعمال او را دشمن مىدارد .»
در روایت دیگرى از پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله خطاب به حضرت علىعلیه السلام در مورد ولایت آن حضرت مىخوانیم: «لو ان عبدا عبد الله مثل ما قام نوح فى قومه وکان له مثل احد ذهبا فانفقه فى سبیل الله ومد فى عمره حتى حج الف عام على قدمیه ثم قتل بین الصفا والمروة مظلوما ثم لم یوالک یا على لم یشم رائحة الجنة ولم یدخلهااگر کسى به اندازه رسالتحضرت نوح در میان قومش عبادت کند، و به اندازه کوه احد طلا داشته و در راه خدا انفاق کند و عمرش طولانى شود تا هزار بار خانه کعبه را با پاى برهنه زیارت کند، و سپس در میان صفا و مروه مظلومانه به قتل برسد، اگر ولایت تو را اى على نداشته باشد، بوى بهشت را نچشیده و داخل آن نخواهد شد .»
نمونههایى از پیامدهاى عدم شناخت امام:
با همه آن تاکیدات، جامعه اسلامى مقام امام و امامت و ولایت را درست نشناختهاند، و این عدم شناخت چه در زمان خود پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله و چه بعد از آن حضرت پى آمدهاى ناگوارى در پى داشت و علاوه بر غصب خلافت و آن همه بدعتها و اختلافات، زیانهاى سنگین علمى و فرهنگى نیز بر جامعه اسلامى تحمیل نمود . در ذیل به نمونههایى از این موارد از عصر خود پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله تا این زمان اشاره مىشود، با تذکر این نکته که پیامبر خاتمصلى الله علیه وآله علاوه بر مقام رسالت، مقام امامت را نیز دارا بود; چرا که او افضل انبیاى الهى است و وقتى ابراهیمعلیه السلام مقام امامت را دارا باشد، یقینا [و به طریق اولى] آن حضرت نیز از مقام امامتبرخوردار خواهد بود .
1 - عبدالله ابن عمر مىگوید: «هر کلامى که از پیامبرصلى الله علیه وآله مىشنیدیم آن را مىنوشتیم، ولى گروهى از قریش مرا از این کار منع مىکردند و مىگفتند: ممکن است رسول خداصلى الله علیه وآله از روى غضب یا خوشحالى سخن گفته باشد، من هم از این کار دست کشیدم، حضور آن حضرت رسیدم و جریان را براى ایشان نقل نمودم، فرمودند: «کلمات و سخنان مرا بنویس . به خدا قسم از دهان من جز حق خارج نمىشود .»
این جریان نشان مىدهد که عدهاى مقام عصمت و علم الهى حضرت را درک نکرده بودند، و همین جهالتبود که باعثشد وقتى حضرت در بستر بیمارى، کاغذ و قلم تقاضا نمودند تا مطلبى را براى مسلمانان بنویسند که گمراه نشوند، عمر از این کار ممانعت کرد و گفت: کتاب خدا ما را کفایت مىکند، و (نعوذ باالله) پیامبر هزیان مىگوید .» اگر مقام نبوت و امامت و عصمت و طهارت او را شناخته بودند، هرگز به خود جرات نمىدادند چنان سخنان سست و بىپایهاى را مطرح کنند .
2 - چون برخى از مسلمانان مقام امام را نشناختند، اجازه دادند که حتى شخصى با زور و کودتا هم بتواند خلافت و جانشینى پیامبر را به عهده گیرد، و حتى اگر فاسق و فاجر هم باشد، بتواند عهدهدار امامت و خلافتشود، چنانکه به برخى از معتزلیها و حشویه و نسبت داده شده است
3 - ابن ابى الحدید با اینکه از برترین شارحان نهج البلاغه است، در عین حال شناخت آن چنانى نسبتبه مقام امام و امامت ندارد . و در ابتداى خطبه همام، در توجیه این سؤال که چرا علىعلیه السلام از ابتدا پاسخ همام را در بیان اوصاف متقین نداد، بلکه اجازه داد تا او اصرار و سماجت کند تا آنجا که امام را در فشار قرار دهد؟ پاسخهایى داده است . از جمله مىگوید: «ولعله تثاقل عن الجواب لیرتب المعانى التى خطرت له فى الفاظ مناسبة لها ثم ینطق بها کما یفعله المتروى فى الخطبةشاید علت تاخیر او از جواب این بود که معانىاى که براى او خطور مىکرد را در الفاظ مناسب ردیف کند (و بقول امروزیها سخنرانى را خوب آماده کند) و آنگاه سخن بگوید چنان که یک خطیب فکر و اندیشه مىکند .»
مذهب و اعتقاد ابن ابى الحدید اجازه نمىدهد که بفهمد امام علم الهى و «لدنى» دارد و نیاز به فکر و ترتیب الفاظ و آماده کردن منبر و سخنرانى و پیش مطالعه ندارد .
4 - در یکى از مجلات مىخوانیم: «مهدىعلیه السلام در دل تاریخ فرورفته و از موقعیت امامت و برترى خویش بر تاریخ پرتو افکنده، با آزمودگى و تجربهاى که در این مدت طولانى کسب کرده است توانایى دگرگونى اساسى جهان را خواهد داشت .» آیا امام معصومى که وارث علوم تمام انبیاو ائمه گذشته و داراى «علم لدنى» و الهى مىباشد، نیاز به کسب تجربه بشرى دارد؟ آیا این نشانگر این نیست که در حوزه خودى هم باید امامشناسى تقویتشود؟ شبهه افکنى روشنفکران معاصر نیز بیشتر ناشى از عدم شناخت معصومان و امامان است . چنان که بسیارى از وهابیان نیز که بیشترین شبهه را در سطح جهان علیه شیعه مطرح مىکنند، این اعمالشان بر اثر عدم درک صحیح امامت در شیعه، و عدم توان آن است .
بدین جهت است که امامان، در طول تاریخ تلاش نمودند، تا تبیین صحیح و درستى از امامت و جایگاه رفیع آن ارائه کنند . از جمله ثامن الحججعلیه السلام سخت تلاش نمود و از فرصتها بهرهبردارى نموده، در جامعهاى که امامت و خلافت الهى، رنگ پادشاهى گرفته بود و در حد ولایتعهدى تنزل یافته بود، معنا و تفسیر صحیحى از امامت و جایگاه آن ارائه کرد .
مقام و جایگاه رفیع امامت
امام هشتمعلیه السلام فرمود: «ان الامامة اجل قدرا، واعظم شانا، واعلامکانا، وامنع جانبا، وابعد غورا من ان یبلغها الناس بقولهم اوینالوا بآرائهم او یقیموا اماما باختیارهم . ان الامامة خص الله عزوجل بها ابراهیم الخلیلعلیه السلام بعد النبوة والخلة مرتبة ثالثة وفضیلة شرفه بها واشاد بها ذکره فقال «انى جاعلک للناس اماما»
همانا امامت قدرش برتر، و شانش بزرگتر، و منزلتش عالىتر، و مکانش منیعتر، و ژرفاى آن عمیقتر از آن است که مردم با عقل و اندیشه خود به آن برسند، یا با انتخاب و آراء خویش به آن برسند و امامى را نصب کنند . براستى امامت [مقامى است] که خداوند متعال آن را بعد از مقام نبوت و خلت (خلیل الهى) در مرحله سوم به ابراهیم خلیل اختصاص داد و فضیلتى است که او را به آن شرفیاب نمود و به وسیله آن نامش را بلند آوازه قرار داد و فرمود: براستى تو را امام مردم قرار دادم .»
در فراز دیگرى از حدیث مىخوانیم:
«ان الامامة منزلة الانبیاء وارث الاوصیاء . ان الامامة خلافة الله وخلافة الرسولصلى الله علیه وآله ومقام امیر المؤمنین ومیراث الحسن والحسینعلیه السلام;
امامت مقام پیغمبران، میراث اوصیاء، خلافت الهى، جانشینى رسول خداصلى الله علیه وآله، مقام امیرالمؤمنین و یادگار حسن و حسینعلیهما السلام مىباشد .»
ان الامامة زمام الدین ونظام المسلمین وصلاح الدنیا وعز المؤمنین . ان الامامة اس الاسلام النامى، وفرعه السامى، بالامام تمام الصلاة والزکاة والصیام والحج والجهاد وتوفیر الفىء والصدقات وامضاء الحدود والاحکام ومنع الثغور والاطراف . الامام یحل حلال الله ویحرم حرام الله ویقیم حدود الله ویذب عن دین الله ویدعوا الى سبیل ربه بالحکمة والموعظة الحسنة والحجة البالغة
براستى امامت زمام دین، مایه نظام مسلمین، صلاح دنیا و عزتمندى مؤمنان است . همانا امامت ریشه اسلام بالنده و شاخه بلند آن است . کامل شدن نماز و زکات و روزه و حج و جهاد و فراوانى غنائم و صدقات و اجراى حدود و احکام و نگهدارى مرزها و اطراف کشور، به وسیله امام انجام مىگیرد . امام است که حلال خدا را حلال و حرام او را حرام مىکند و حدود الهى را برپا داشته و از دین خدا دفاع مىکند و با بیان حکمتآمیز و اندرزهاى نیکو و دلیلهاى رسا، [مردم را] به سوى پروردگار خویش دعوت مىکند .»
توصیف امام
معرفى امام و بیان اوصاف او به حقیقت از حد قدرت ما خارج است . از اینرو در این بخش نیز از امام هشتمعلیه السلام که خود دارنده اوصاف امامت استبهره مىجوئیم .
آن حضرت فرمود: «الامام کالشمس الطالعة المجللة بنورها للعالم وهى فى الافق بحیث لاتنالها الایدى والابصار، الامام البدر المنیر والسراج الزاهر والنور الساطع والنجم الهادى فى غیاهب الدجى واجواز البلدان والقفار ولجج البحار، الامام الماء العذب على الظمآء والدال على الهدى والمنجى من الردى، الامام النار على الیفاع، الحار لمن اصطلى به والدلیل فى المهالک . من فارقه فهالک
امام مانند خورشید فروزان است که نورش عالم را فراگیرد و خودش در افق [اعلا] قرار دارد; به گونهاى که دستها و دیدگان به آن نرسد، امام ماه تابان، چراغ روشن، نور درخشان و ستاره راهنما در تاریکیها، رهگذر شهرها و کویرها، و گرداب دریاها است . امام آب گواراى زمان تشنگى و راهنماى هدایت و نجاتبخش از هلاکت است . امام آتش روشن بر بلندیها [براى هدایت گمگشتگان]، وسیله گرمى براى هر که از آن گرما خواهد و رهنماى هلاکت گاهها است . هر که از او جدا شود هلاک شود .»
راستى این همه مفاهیم بلند و عمیق را چگونه مىتوان به مردم فهماند و چگونه خود مىتوان به آن رسید؟
من گنگ خواب دیده و مردم تمام کر
من عاجزم زگفتن و خلق از شنیدنش
و فرمود: «الامام السحاب الماطر والغیث الهاطل والشمس المضیئة الامام الانیس الرفیق والوالد الشفیق والاخ الشقیق والام البرة . . . الامام امین الله فى خلقه وحجته على عباده وخلیفته فى بلاده والداعى الى الله والذاب عن حرم الله، الامام المطهر من الذنوب والمبرا، المخصوص بالعلم الموسوم بالحلم
امام ابرى استبارنده، بارانى استشتابنده و خورشیدى است فروزنده امام همدم و رفیق، پدر مهربان، برادر دلسوز و مادر نیکو است. امام امین خدا در میان مردم، حجت او بر بندگانش، خلیفه او در زمین و دعوت کننده به سوى خدا و دفاع کننده از حریم الهى است . امام از گناهان پاک و [از عیب] به دور است . به علم مخصوص گشته و به حلم علامتیافته است .»
گر بیابم صد دهان و این چنین تنگ آید در بیان آن امین
این قدر همگر نگویم اى سند شیشه دل از ضعیفى بشکند
خالى از لطف نیست که در اینجا به اعترافى از دشمن در مورد خود امام هشتمعلیه السلام اشاره کنیم: وقتى که حضرت رضاعلیه السلام به ولایتعهدى رسید، گروهى از حاشیهنشینان و غلامان دربار همپیمان شدند که در لحظه ورود حضرت به نزد مامون به او بىاعتنایى و بىاحترامى کنند . آنها تصمیم گرفتند که پرده را که رسم بود موقع ورود آنحضرت بالا بزنند، بالا نزنند . اتفاقا در لحظه ورود آن حضرت همه بىاختیار پرده را بالا نگهداشتند و به آن حضرت احترام نمودند، در نوبتى دیگر که با تصمیم قبلى متفقا پرده را بلند نکردند، خداوند بادى را مامور ساخت که پرده را بلند کند، حضرت وارد شد و همین قضیه به هنگام راجعتحضرت نیز تکرار شد . آنها به یکدیگر گفتند: «یا قوم هذا رجل له عند الله منزلة ولله به عنایة; اى قوم! این مرد در پیشگاه الهى جایگاه خاصى دارد و خداوند به او عنایت دارد .»
مگر ندیدید که شما پرده را بلند نکردید، خداوند مانند حضرت سلیمان باد را در اختیار او قرار داد؟ و لذا تصمیم گرفتند عقائد خود را اصلاح کنند و بعد از آن روز، در احترام آن حضرت بکوشند
نشانههاى امام
امام رضاعلیه السلام مىفرماید: «للامام علامات: یکون اعلم الناس واحکم الناس واتقى الناس واحلم الناس واشجع الناس، واسخى الناس واعبد الناس ویکون مطهرا ویرى من خلفه کما یرى من بین یدیه
امام داراى نشانههایى است: او داناترین مردم، بهترین انسانها در قضاوت، با تقواترین مردم، بردبارترین مردم، شجاعترین مردم، سخاوتمندترین مردم و عابدترین مردم مىباشد و پاکیزه [از گناهان و معصوم است] و از پشتسر همچون از پیش رو مىبیند .»
امام رضاعلیه السلام در حدیث فوق 9 نشانه را براى امام بیان مىکند . البته امام نشانههاى دیگرى نیز دارد،
1 - امام محدث است; یعنى، صداى ملک را مىشنود ولى او را نمىبیند . به فرموده امام هشتمعلیه السلام رسول آن است که جبرئیل بر او نازل مىشود و او جبرئیل را مىبیند و سخنانش را مىشنود . نبى گاهى سخن جبرئیل را مىشنود و گاهى خودش را مىبیند . «والامام هو الذى یسمع الکلام ولا یرى الشخص;و اما امام کسى است که سخن [ملک] را بشنود ولى شخص او را نبیند .»
2 - امام داراى علم الهى و مؤید به روح رحمانى است . امام هشتمعلیه السلام فرمود: «ان الامام مؤید بروح القدس وبینه وبین الله عمود من نور یرى فیه اعمال العباد وکلما احتاج الیه لدلالة اطلع علیهاامام با روح القدس تایید شده و بین او و خدا ستونى از نور است که در آن رفتار بندگان را مىبیند و هرگاه براى راهنمایى [افراد] به آن احتیاج پیدا کند، بر آن راهنمایى آگاهى مىیابد .»
_____________________________________
محمد بن یعقوب کلینى، اصول کافى، تهران، مکتبة الصدوق، 1381 ه . ق، ج1، ص486; شیخ مفید، الارشاد، قم، منشورات مکتبة بصیرتى، ص304 .
محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، تهران، المکتبة الاسلامیة، 1385 ه . ق، ج49، ص3 - 7 .
اصول کافى، ص486; ارشاد مفید، ص304
مائده/67 .مائده/5بقره/124 .
علامه امینى، الغدیر، دارالکتب الاسلامیة، ج10، ص359 - 360 .
فخر رازى، مجموعة الرسائل، چاپ مصر، 1328، المسائل الخمسون، ص384
ابن میثم بحرانى، غایة المرام، چاپ دوم، المقصد الاول، باب 2، ص244، حدیث2 .
اصول کافى، ج1، ص183 .
بحارالانوار، ج27، ص194 و ر . ک: مناقب خوارزمى، ص28 .
سنن ابى داوود، داراحیاء السنة النبویة، ج3، ص318 و ر . ک: مسند احمد حنبل، مؤسسه الرسالة، بیروت، ج11، ص58 .
همان، ج3، ص409; ابن سعد، طبقات الکبرى، بیروت، دار صادر، ج2، ص243; صحیح بخارى، ج1، ص39 .
علامه حلى، دلائل الصدق، ج2، ص4; اللوامع الالهیه، ص258 - 259، به نقل از محمد رضا مظفر، بدایة المعارف، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، چاپ اول، شرح از سید محسن خرازى، ج2، ص8 .
ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، بیروت، دار احیاء التراث، چاپ دوم، 1386، ه . ق، ج10، ص134 .
مجله حوزه، شماره 71 - 70، چاپ دوم، 1374، ص50 .
محمد بن یعقوب کلینى، اصول کافى، تهران، انتشارات علمیه اسلامیة، ترجمه و شرح از سید جواد مصطفوى، ج1، ص284 - 285; و ر . ک: على بن شعبه، تحف العقول، تهران، کتاب فروشى اسلامیة، ترجمه على اکبر غفارى، ص460 - 461 .
همان، ص462; اصول کافى، ج1، ص286 .
همان، ج1، ص286; تحف العقول، ص436 .
جلال الدین محمد بلخى مولوى
تحف العقول، ص464; اصول کافى، صص 286 - 288 .
مولوى .
علامه مجلسى، بحارالانوار، دارالکتب الاسلامیة، ج49، ص60، ح79; و ر . ک: شیخ حر عاملى، اثباة الهداة، ج3، ص314; فیض کاشانى، محجة البیضاء، ج4، ص284
شیخ حر عاملى، التنبیه، ص26; ر . ک: بدایة المعارف، محمد رضا مظفر، شرح از سید محسن خرازى، ج2، ص46 .
اصول کافى، ج1، ص248، روایت 2
التنبیه، ص42; بدایة المعارف، ج2، ص50
- ۹۱/۰۷/۰۶