پاسخ به سه شبهه درباره نهج البلاغه

شبهه :
در بسیارى از خطبهها و کلمات قصار نهج البلاغه سختیهاى مرگ و ظلمت قبر و مشکلات جهان پس از مرگ بیان شده است و طبیعى است که یادآورى اینگونه مسائل موجب سلب آرامش روحى و به وحشت افتادن مردم است، لذا بعید به نظر مىرسد که اینگونه سخنان مربوط به على بن ابى طالب علیهالسلام بوده باشد.
- اثر التشیع فى الادب العربى، ص 61.
پاسخ:
اولا:
اگر یادآورى مرگ و قبر و قیامت و مانند آن براى جامعه مفید نبوده و موجب سلب آسایش و آرامش جامعه است پس چرا در قرآن کریم و احادیث نبوى این همه از آنها یادآورى شده است از جمله:
* اینما تکونوا یدرککم الموت ... ((هر کجا که باشید شما را مرگ در مىیابد )).- سوره نساء، آیه 78.
* کل نفس ذائقه الموت ((هر نفسى چشنده مرگ است)). - سوره انبیاء، آیه 35.
* کل من علیها فان ((تمام کسانى که بر زمینند فانى شوند)). - سوره الرحمن، آیه 26.
* کل شى هالک الا وجهه ((جز ذات او همه چیز نابود شونده است)). - سوره قصص، آیه 88.
و در بسیارى از کتب حدیث شیعه و سنی احادیثى از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به همین مضمون نقل شده است از جمله:
حدیثى در کتاب ((تحف العقول)) از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مىخوانیم که فرموده:
مالى ارى حب الدنیا قد غلت على کثیر من الناس، حتى کان الموت فى هذه الدنیا على غیرهم کتب ... - تحف العقول، ص 29.
(( (چه شده است؟) چرا مىبینم محبت دنیا بر بسیارى از مردم غلبه کرده است، گویا مرگ در این دنیا براى جز اینان نوشته شده و گویا مراعات حق براى جز اینان واجب مىباشد بلکه گویا آنچه را از خبر مردگان مىشنوند همانند مسافرانى هستند که به زودى باز خواهند گشت؟ ... )).
و ثانیا:
از آنجا که یاد مرگ و قبر و قیامت در سازندگى انسان تاثیر به سزائى دارد لذا در تعالیم دین مبین اسلام اینهمه به آن ترغیب شده است زیرا اگر انسان پیوسته به یاد مرگ بوده و آمادگى لازم جهت فرا رسیدن آن را داشته باشد نتایج ذیل حاصل شود:
* داراى زندگانى شرافتمندانهاى خواهد بود.
* در برابر شیطان با دلیرى و شجاعت مىایستد.
* انسانى کریم و داراى روحیه بذل و بخشش خواهد بود.
* بر مال دنیا حرص و طمع نخواهد داشت.
* در برابر مشکلات بردبار و صبور است.
* در هر دو حال گرفتارى و گشایش شکرگذار است.
* داراى عزمى راسخ و ارادهاى مستحکم مىباشد.
* با عزت زندگى مىکند و زیر بار ذلت و منت کسى نمىرود.
* در کارها با جدیت به پیش مىرود و هیچگاه خسته نمىشود.
* عنان گسیخته در پى شهوترانى نمىرود.
* کارهاى دنیا را بدون شتاب زدگى انجام مىدهد (گوئى تا ابد در این دنیا زندگى خواهد کرد) و در کارهاى آخرت جدى است و کار امروز را به فردا نمىاندازد (گوئى
مین فردا خواهد مرد و از ثواب و پاداش آن محروم مىشود).
و از آنجا که یاران خوب رسول خدا صلى الله علیه و آله پیوسته به یاد مرگ بودند، لذتهاى دنیا را نادیده گرفتند و با عزت زیستند، و بسیارى از آنان به شرف شهادت نائل شدند، و موجبات پیروزى و گسترش اسلام را فراهم ساختند.
و از آن هنگامى که مسلمانان یاد مرگ را به فراموشى سپردند و به دنبال دنیا و لذتهاى مادى و شهوات رفتند و کشورگشایی کردند و حقیقت اسلام را به فراموشی سپردند و به هوا و هوسها رو آوردند، به تدریج آن عزت و اقتدار خود را در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله از دست دادند و از هر صدائى به خود مىلرزیدند و ظالمان بر آنها مسلط شدند.
از آنچه گذشت به این نتیجه رسیدیم که پیوسته به یاد مرگ بودن موجب خودسازى و خشنودى پروردگار و به فراموشى سپردن آن موجب گمراهى و خشنودى شیطان است، و همین مطلب یکى از امتیازها و ویژگیهاى نهج البلاغه به شمار مىآید و به همین علت - چنانکه گذشت - ابن ابى الحدید معتزلى در شرح خطبه ((الهاکم التکاثر)) مىگوید:
((سوگند به آنکه امتها به او سوگند یاد مىکنند: من این خطبه را از پنجاه سال پیش تاکنون بیش از هزار مرتبه خواندهام و در هر مرتبه تاثیر جدیدى بر من گذاشته است ... )).
- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 11، ص 153.
بنابراین این شبهه نیز ناتمام است.
شبهه :
درک اوضاع اجتماعى و توجه به نقاط ضعف دستگاههاى حکومتى، و انتقاد از شرایط حاکم، در آن زمانها متعارف نبوده بلکه در زمانهاى بعد مرسوم و متعارف شده و در خطبههاى نهج البلاغه از حاکمان و وزیران و والیان و قضات و علما با تعبیرهاى گوناگون انتقاد شده و بر شیوه حکومت و رفتار والیان و تبعیض در تقسیم بیت المال و جهل قضات به شدت اعتراض شده است و به همین دلیل نهج البلاغه سخنان على بن ابى طالب علیهالسلام نمىباشد.
- اثر التشیع فى الادب العربى، ص 66.
پاسخ:
گرچه تمام شبهه هایى که پیرامون نهج البلاغه مطرح شده نادرست مىباشد، ولى این شبهه از تمام آن شبههها سستتر و نادرستتر مىباشد، زیرا چگونه ممکن است چشم بسته گفته شود: چونکه این موضوع بعدا میان مردم مرسوم گشت پس باید ولى خدا و دروازه علم رسول خدا صلى الله علیه و آله نیز از آن بى اطلاع باشد، با اینکه او از حیث زندگی عادی انسانی از کودکى پیوسته ملازم آن حضرت بوده و چه تجربههاى ارزشمندى را که در نوجوانى و جوانى فرا گرفت، و از حیث حقیقت الهی ، حجت خدا و ولی خداست و همانطور که در تاریخ هم مشاهده میکنیم پس از رحلت پیامبر صلى الله علیه و آله حوادث مهمى اتفاق افتاد و میان فقیهان صحابه در احکام الهى اختلاف شدیدى پدید آمد و هر کدام دیگرى را رد مىکرد و چه خونهاى حرامى که بناحق ریخته شد، و چه بسیار اموال مردم که به یغما رفت و چه حقوقى از مردم پایمال گشت !!!
آیا تمام اینها کافى نیست که آن حضرت از شرائط حاکم و تمام دستگاههاى مقصر انتقاد کند و از حقوق مردم دفاع نماید؟ و با والیان خیانتکار و قضات فاسق و عالمان دین فروش آنگاه که شرایط را مهیا میدیدند و بنا به فرمان رسول خدا مبنی بر حفظ جانشان موقعیت را مناسب تشخیص میدادند برخورد کند؟
بنابراین، این شبهه نیز ناتمام است.
شبهه :
از آنجا که برخى از خطبهها و سخنان قصار موجود در نهج البلاغه به دیگران نیز نسبت داده شده است از آن جمله: (حکمت 289)
کان لى فیما مضى اخ فى الله، و کان یعظمه فى عینى صغر الدنیا فى عینه ...
- نهج البلاغه، ص 555 و ص 332.
که از ابن المقفع نیز نقل شده است. - عبدالله بن المقفع: ادیب مشهور و ایرانى الاصل و مجوسى بوده و توسط عیسى بن على (عموى منصور حلیفه عباسى) اسلام آورد و نامش را از ((روزبه)) به عبدالله تغییر داد، او از دوستان ابن ابی العوجا زندیق معروف است .چندین کتاب به زبان عربى تالیف کرده، از جمله: الدوه الیتیمه فى طاعه الملوک و الادب الصغیر و الادب الکبیر و در کتابش (حکمت 289) کان لى فیما مضى اخ را بدون نسبت دادن آن به امیر المومنین علیهالسلام ذکر کرده است، و کتاب کلیله و دمنه را به زبان عربى ترجمه کرده است و گفته شده که این کتاب تالیف خود او است.
او در سال 143 هجرى در بصره به فرمان منصور ((خلیفه عباسى)) توسط سفیان بن معاویه بن المهلب - امیر بصره به قتل رسید.
و همچنین (خطبه 203)
ایها الناس انما الدنیا دار مجاز ...
- نهج البلاغه، ص 555، ص 332.
که از سحبان بن وائل نیز روایت شده است - سحبان بن وائل یکى از سخنرانان و خطیبان مشهور که در زمان معاویه و دمشق مىزیسته.
بنابراین به نظر نمىرسد که تمام نهج البلاغه سخنان آن حضرت بوده باشد، به ویژه آنکه بسیارى از این خطبهها در کتابهاى مشهور ادبیات عرب یافت نمىشود
- ترجمه على بن ابى طالب ((تالیف احمد زکى صفوت، ص 122. ?
پاسخ:
اولا:
به هیچ وجه نمىتوان گفت که سید رضى رحمه الله بدون آنکه سند معتبرى داشته باشد، این سخنان را به على بن ابى طالب علیهالسلام نسبت داده است.
و ثانیا:
برخى از مولفان نیز این سخنان را به ابن المقفع نسبت ندادهاند بلکه ابن قتیبه در ((عیون الاخبار ج 2 ص 355)) با سند خود آن را با اندکى تفاوت در الفاظ از امام حسن مجتبى علیهالسلام نقل کرده است و همچنین ابن شعبه حرانى در ((تحف العقول ص 234)) آن را با کمى تفاوت به امام حسن علیهالسلام نسبت داده است، خطیب بغدادى نیز در ((تاریخ بغداد، ج 12، ص 315)) به سند خود آن را از حسن بن على علیهالسلام نقل کرده است.
ولى زمخشرى در ((ربیع الابرار، ج 1، باب الخیر و الصلاح)) آن را از امیر المومنین علیهالسلام روایت کرده است.
در هر حال خواه این سخنان از حسن بن على علیهالسلام باشد یا سخنان پدر بزرگوارش از یک سرچشمه زلال اقتباس شده، و ابن المقفع توان چنین سخن گفتن را ندارد.
ناگفته نماند: ابن میثم بحرانى در شرح نهج البلاغه خود (ج 5 ص 389) گفته است این کلام را ابن المقفع از حسن بن على علیهالسلام نقل کرده است.
و ثالثا:
ابن ابى الحدید معتزلى نیز در ((شرح نهج البلاغه، ج 19 ص 183)) این سخنان را به امیر المومنین علیهالسلام نسبت داده و گفته:
(( ... مردم در اینکه مقصود امیر المومنین علیهالسلام از این برادر کیست؟
اختلاف کردهاند و سپس چندین احتمال را نقل کرده است، و این خود دلیل آنست که انتساب این سخنان به امیر المومنین علیهالسلام مسلم بوده و شهرت داشته است و اگر این سخنان به ابن المقفع نیز نسبت داده شده بود ابن ابى الحدید همچون دیگر موارد اختلاف، آن را بیان مىکرد.
و شاید به علت شهرت انتساب این سخنان به امیر المومنین علیهالسلام و یا امام حسن علیهالسلام ابن المقفع آن را در کتابش بدون انتساب نقل کرده، و یا اینکه آن را با نسبت ، نقل کرده ولى دستهاى امین !! در چاپ کتابهاى گذشتگان آن را حذف کرده است.
و رابعا:
سخنان امیر المومنین علیهالسلام آنچنان میان مردم شهرت داشت، که سخنرانان و خطیبان آنها را در خطبههاى خود مىخواندند و یا به بخشى از آن اکتفا مىکردند و به علت تقیه یا غفلت یا به جهت دیگرى نامى از آن حضرت نمىبردند.
شیخ محمد على دیوز یکى از اساتید ((معهد (کالج) الحیاه)) در الجزائر که خود او از فرقه ((اباضیه)) مىباشد در کتاب ((تاریخ المغرب الکبیر، ج 3 ص 588)) به نقل از ابن الصغیر مىگوید:
((دولتمردان اباضى در (دولت رستمى) به تمام مذاهب و فرق آزادى کامل داده بودند و از آنجا که آنان محبت زیادى به على بن ابى طالب داشتند و از آن حضرت بسیار تجلیل مىکردند و از فصاحت و بلاغت گفته هایش در شگفت بودند لذا واعظان و خطیبان جمعه و جماعات بر فراز منابر خطبههاى آن حضرت را مىخواندند ...)).
بنابراین اگر ابن المقفع هم بخشى از سخنان آن حضرت را در کتابش آورده به همین دلیل بوده که از فصاحت و بلاغت و محتواى عالى آن در شگفت بوده به ویژه آنکه در اوائل کتاب ((الادب الصغیر)) خود گفته
... و قد وضعت فى هذا الکتاب من کلام الناس المحفوظ حروفا فیهإ؛بب عون على عماره القلوب و صقالها ... : - به نقل از ((مدارک نهج البلاغه))، ص 268. ?
یعنى: من در این کتاب از سخنانى که مردم آن را از حفظ دارند (نزد مردم محفوظ مانده) کلماتى را آوردهام که مایه زنده شدن دلها و صیقلى شدن و شفافیت قلبها است.
سخن استاد محمد على کرد على نیز گواه دیگرى بر این مدعا است، وى در کتاب ((امراء البیان، ج 1، ص 10)) مىگوید:
ان ابن المقفع تخرج فى البلاغه یخطب على بن ابى طالب
ابن مقفع بلاغت را از خطبههاى على بن ابى طالب آموخته است.
بنابراین، این شبهه درباره (حکمت 289) نیز ناتمام است.
و در پاسخ به شبهه انتساب (خطبه 203) به سحبان بن وائل، مىگوئیم:
اولا:
اهل فن مىدانند که سخنان سحبان بن وائل از نظر محتوا و عبارات در این حد نیست و اگر شنیده شده که او این خطبه را مىخواند، دلیل آن نیست که سروده خود او است.
و ثانیا:
بزرگان محدثین قبل از سید رضى رحمه الله نیز این خطبه را از امیر المومنین علیهالسلام روایت کردهاند مانند:
* شیخ صدوق رحمه الله در ((الامالى، ص 132، مجلس 23)).
* و همچنین در ((عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 297)).
* و شیخ مفید رحمه الله در ((الارشاد، ص 139)).
* و شیخ طبرسى رحمه الله دره مشکاه الانوار، ص 242.
* و شیخ ورام رحمه الله در ((مجموعه ورام، ص 66)).
بنابراین هیچگونه شک و شبههاى در انتساب تمام نهج البلاغه به امیر المومنین علیهالسلام وجود ندارد.
مطالب ارزنده و محتواى عالى و شیوه سخن گفتن خود بهترین سند زنده ایست بر صحت استناد به آن حضرت.
برگرفته از کتاب آشنایی با نهج البلاغه امام علی علیه السلام اثر سید جعفر حسینی
منبع:وب سایت فطرت
- ۹۱/۰۱/۱۳