9 روز مانده به میلاد پدر

السلام علیک یا منتظَر
اسماعیل بن هشام مخزومى، والى مدینه به شدت کینه و عداوت اهل بیت (علیهم السلام) را در دل داشت و در اذیت و آزار امام سجاد (علیه السلام) بسیار کوشا بود. او به خاطر تقرب به حاکمان بنی امیه، پدران بزرگوار امام را بر روى منبر دشنام میداد.
هنگامی که ولید بن عبد الملک به خلافت رسید، به دلیل اختلافاتى که پیش از رسیدن به سلطنت بین آنها بود، او را برکنار ساخت و از او به بدى یاد کرد و به مردم اعلام نمود تا هر کس بر گردن اسماعیل بن هشام حقى دارد، از او بازپس گیرد. ابن هشام بیش از همه کس از امام سجاد (علیه السلام) به خاطر دشمنى و عداوت زیادى که با ایشان داشت، نگران بود و میگفت: "من از هیچ کس به جز على بن الحسین (علیهما السلام) نمىترسم؛ زیرا که او مرد صالحى است و خلیفه حرف او را درباره من مىپذیرد."
اما امام (علیه السلام) به یاران و دوستانش فرمود تا مبادا باعث ناراحتى او شوند. سپس آن حضرت با اسماعیل ملاقات کرد و با چهرهاى گشاده با وى روبرو شد و پیشنهاد نمود تا در مدت گرفتاریش نسبت به رفع حوائجش به او کمک نماید و فرمود:
"اى پسر عم! خدا ترا عافیت دهد، من از آنچه بر سر تو آمده است ناراحت شدم، آنچه دوست دارى از ما بخواه!" هشام از دیدن این همه محبّت پریشان شد و از روى تعجب عرض کرد:
خداوند بهتر میداند که رسالت خود را در کجا قرار دهد و به کسى که اراده اش تعلق گرفته است، بسپارد.»
طبقات ابن سعد، جلد 5، صفحه 220
*****
یا صاحب الزمان!
محتاجم این روزها به نگاه مهربانت بیش از همیشه...
دوستان را کجا کنی محروم تو که با دشمن این نظر داری...
- ۹۱/۰۴/۰۶